سفارش تبلیغ
صبا ویژن







یادداشتم در شماره هجدهم "9 دی"

رسم «منتقد کشی» صدا و سیما!

نقدی بر راهبرد اصل «تعادل» و فرهنگ سازمانی مدیران محافظه کار رسانه ملّی
چه بسیار گزاره ها و انگاره های دقیق و صحیحی که درمواضع اعلامی رسانه ملی در یک برنامه گفتگو محور یا یک بخش خبری ارائه شده است و دقایقی بعد در یک تصویر مخدوش و نامتناسب از یک فیلم یا سریال خنثی شده یا به ضد خود بدل شده است.

مواضع رسانه ملی نه آن الفاظ و جملاتی است که از دهان گویندگان اخبار یا مجری های برنامه های گفتگو محور خارج می شود بلکه احساس ته نشین شده ایست که در پس این ارتباطات کلامی از انبوه نمادها، نشانه ها و عناصر تصویری به مخاطب دست می دهد؛ زبان تصویر، لفظ نیست، قوه ناطقه ایست که باید در یک متن و پیوستار فهم شود. این بدان معناست که ما معتقدیم یک اثر تصویری نظیر یک سریال از منطقی خاص برخوردار است و وحدتی دارد که یک واقعیت یا مفهوم را به شکلی خاص بازنمایی می کند.
اکنون مخاطبان اصلی رسانه ملّی چه کسانی هستند؟
رسانه ملی در گیرودار تبدیل شدن به رسانه ای تراز انقلاب اسلامی یا آنگونه که بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی امام راحل (ره) خواسته اند، «دانشگاه عمومی» به نوعی از خود رفتار پارادوکسیکال نشان میدهد. رادیو و تلویزیون ایران در مواضع اعلامی خود -که بیشتر در شکل و شمایل برنامه های سیاسی ارائه می شوند- رسانه هایی به غایت ایدئولوژیک و انقلابی اند. رعایت حدود ادب دینی و ملاحظات انقلابی در مواضع اعلامی رسانه ملی به حدی است که برنامه های سیاسی را به محافظه کار ترین و کلیشه ای ترین برنامه های رسانه ای دنیا بدل کرده است. اتفاقی  که در چند سال اخیر مسوولان رسانه را برآن داشته تا برای جبران آن به طراحی ادبیات حاشیه ای و هاشورزده همچون بخش های خبری ساعت بیست و سی یا مجله خبری ساعت نوزده روی بیاورند. اما در مقابل در همین رسانه و به فاصله چند دقیقه سریال ها و فیلم هایی پخش می شوند که هیچ نسبتی با مواضع اعلامی پس و پیش خود نداشته و حتی در برخی مواقع ضد آن به حساب می آیند. با این وجود بسیاری از مدیران رسانه ملی و همچنین ناظرین ظاهرگرای آن با تکیه بر مواضع اعلامی و حفظ ظواهر ادب دینی و انقلابی، به روبه راه بودن وضعیت رسانه حکم می کنند.

در سال های اخیر با رشد کمّی شبکه های تلویزیونی و راهبرد مسوولان جدید آن، حرکت شتابانی به سوی تولید آثار نمایشی از قبیل مجموعه های تلویزیونی و تله فیلم ها آغاز شده است. تنها در سال 87 و 88 نزدیک به 250 تله فیلم در سیما فیلم تولید و از شبکه های تلویزیونی به نمایش درآمد. از طرفی شبکه های یک تا چهار و تمام شبکه های استانی برای تمام طول هفته اقدام به تهیه، تولید یا تامین مجموعه های نمایشی می کنند. این عرضه شتابان بدون رشد منابع انسانی و نظارتی تولید نوعی هرج و مرج در این عرصه را رقم زده است. تا آنجا که به اذعان بسیاری از کارشناسان رسانه به زحمت می توان در میان انبوه این تولیدات، آثاری با کیفیت فنی و محتوایی بالا پیدا کرد(با یک حساب ساده می توان دانست که حدود صد میلیارد ریال برای تهیه تله فیلمها در یک سال و بطور متوسط حدود سی میلیارد ریال برای ساخت یک سریال 26 قسمتی رده «ب» در سازمان صدا و سیما هزینه میشود در حال حاضر این نوشتار متکفل ارزیابی مدیریت مالی رسانه ملی نیست).
این شتاب در تولید در حالیکه وضعیت فیلمنامه ها در وضعیت مطلوبی به لحاظ انطباق با اهداف انقلاب اسلامی نیست، باعث پررنگ شدن اتفاقاتی ناخواسته در رسانه ملی شده است. بتدریج زبان تلویزیون از تخاطب با مخاطب عام ایرانی به نفع طبقه و قشری خاص فاصله گرفته است. اگر بخواهیم دقیقتر سخن بگوییم باید قائل به شکل گیری یک طبقه مخاطب خاص در کل کشور برای تلویزیون باشیم. به عبارت دیگر می توان گفت نه همه ی تهرانی ها مخاطب تلویزیون ایران اند و نه همه غیر تهرانی ها خارج از دایره مخاطبان؛ تلویزیون مخاطبان خود را ساخته و از میان همه دست چین کرده است. فیلم ها و سریال های ما با گرایش تامّ و تمامشان به شیوه ی خاصی از زیست شهری و پررنگ کردن و مفروض گرفتن سبک زندگی و نگرش خاصی در حوزه دین و فرهنگ بتدریج باعث شده اند عده ای بیش از دیگران خود را مخاطب آشنای تلویزیون و تلویزیون را رسانه ی آشنای خود بدانند.
اما این مخاطب خاص کیست؟ تلویزیون ما سال هاست که با ایده ی اصلی «تعادل» از دو سر طیف مخاطب «حزب اللهی» و مخاطب «طاغوتی» فاصله گرفته است. شاید برنامه هایی مانند ویژه برنامه های ایام خاص مورد پسند و توجه مخاطبان به اصطلاح حزب اللهی قرار گیرد لکن چندین سال است که همین طیف از مخاطبان، رسانه را بخاطر تسامح در رعایت حدود شرع یا کم توجهی به آرمان های اصیل انقلاب متهم می دانند. اتفاقا برای مسوولان ارشد رسانه ملی همین اتهام نوعی راهبرد اصلی است. برنامه سازان رسانه ملی توجه کامل به خواسته ها و مطالبات این جریان را باعث طرد مخاطب عام می دانند. از طرفی براساس یک توافق نانوشته، مدیران رسانه و برنامه سازان معتقدند رسالت اصلی آنها جذب و راضی کردن مخاطبان به اصطلاح خاکستری و میانی است و طرفداران سنتی دین و انقلاب نیاز چندانی به رسانه ندارند.
از طرفی غالب کارگردانان و برنامه سازان رسانه ملی در حال حاضر خود به مرور زمان بر اساس یک فرهنگ سازمانی به شیوه خاصی از سبک زندگی و نگرش فرهنگی متصف شده اند، خصلت های قابل حدس و رفتارهای مشابهی یافته اند، آنگونه که می توان در بزنگاه های سیاسی رأی آنها را تحلیل کرد و کنش های سیاسی اجتماعی شان را پیش بینی نمود.(مانند میزان آراء طرفدار جریان اصلاحات در انتخابات دهم ریاست جمهوری در صندوقهای انتخاباتی صدا و سیما که تعجب بسیاری را برانگیخت)
اکنون تلویزیون جمهوری اسلامی بیش از همیشه متعهد به طبقه متوسط جدید شهری است. درواقع به مرور تأکید بر اصل «تعادل» و میانه روی در توجه به میل مخاطب، رسانه ملی را به سمت همگرایی بیش از پیش با بورژواها و اقشار مختلف طبقه متوسط از قبیل کارمندان، متخصصان و جریان های روشنفکری سوق داده است. نگرش جدید رسانه ملّی به مقوله زن و خانواده، نقد دینداران و مصرف گرایی و لوکس گرایی که با چگالی قابل ملاحظه ای در سریال ها و تله فیلم ها متجلی است، مهمترین نشانه این گرایش است.
دینداران در رسانه ملّی بیش از دیگران در معرض نقد اند. دائماً تحجّر و خشک مغزی یا واپس گرایی دینداران نقد می شود ولی کمتر به آثار خفقان آور روشنفکری غربزده و شریعت گریزی اهل تسامح توجه می شود. اوج گیری ادبیات ملّی گرایانه در سال های اخیر آنروی سکّه ی این گرایش است. در واقع رسانه ملی بر این باور است که دوران تأکید بر ادبیات دینی و انقلابی گذشته است و بهتر است با رفتارهای شیک ملّی گرایانه نظیر وطن پرستی و سرزمین مادری و گذشته پرافتخار ملی به دنبال اقناع مخاطبان باشند.
بطور مثال تلویزیون ملی در ایّام انتخابات برای ایجاد شور و نشاط انتخاباتی بیش از هر وقت دیگری با پخش سروهای ملّی و با کوتاه آمدن از قواعد رایج پوشش زنان یا مدل های غربگرایانه پوشش در جوانان در مصاحبه های تلویزیونی برای همه گیر نشان دادن رسانه تلاش می کند. این درحالیست که ادبیات دینی یا انقلابی با تأکید بر تکلیف گرایی یا تعهد شرعی در یک نظام دینی کمتر از حد مورد انتظار حامیان سنتی انقلاب است.
به هر حال به نظر می رسد رسانه ملّی مخاطبان خود را انتخاب کرده است. تلویزیون به تدریج به زبان میانجی طبقه ای خاص بدل شده است؛ شاید بی توجهی یا کدورت روزافزون طبقه سنتی یا حامیان اصیل انقلاب اسلامی(نظیر روحانیون، خانواده های شهدا و ایثارگران و بسیجیان) نسبت به رسانه ملّی تنها بخشی از این اتفاق باشد. از طرفی رسانه اثبات کرده است که گوش شنوایی برای شنیدن مطالبات این طیف موثر مخاطبان ندارد. نیروهای منتقد به سرعت به حاشیه رانده می شوند تا مطالبات انقلابی بر راهبردهای اصلی سازمان کمتر اثر بگذارد. رسم «منتقد کشی» در سازمان به نوعی تبدیل به یک فرهنگی سازمانی مدیرانی شده است که برای باقی ماندن در جایگاه اداری شان راه بهتری نیافته اند. امید آنکه مدیران ارشد رسانه ملی با توجه به این بیماری مسری با تحوال گرایی راه را بر محافظه کاری مزمن و فرار از واقعیات رسانه ای امروز دنیا ببندند و برای شنیدن مطالبات چندین ساله «دیگران» آماده شوند.


  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی